نقش دانش‌های قرآنی در روش اجتهادی شهیدین

پدیدآورمحمد بهرامی

نشریهمجله پژوهشهای قرآنی

شماره نشریه58

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 1146 بازدید
نقش دانش‌های قرآنی در روش اجتهادی شهیدین

دکترمحمد بهرامی*

چکیده: شهيدين در شمار فقهايي قرار دارند كه در جاي جاي آثار خويش شماري از دانش هاي قرآني را به بحث گرفته اند. برخي از اين دانش ها عبارتند از:
دانش اعجاز قرآن در ابعاد نظم، فصاحت، بلاغت و روش
دانش نسخ از قبیل: نسخ حكم، نسخ حكم و تلاوت و نسخ تلاوت
دانش عام و خاص و دانش تفسير شهيدين در تفسير آيات وحي از تفسير قرآن به قرآن ، قرآن به سنت و قرآن به عقل سود مي برند.


کلید واژه‌ها: شهیدین/ اعجاز قرآن/ نسخ/ عام و خاص

* عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

تفسير نويسان و قرآن پژوهان بسياري، خصوصيات و ويژگي هاي قرآن را به بحث و بررسي نشسته اند. برخي مفسران در مقدمه و در جاي جاي تفسير خويش، دانش هاي قرآني را به بحث گرفته اند و شماري ديگر تنها در تفسير آيات وحي از علوم قرآني سخن گفته اند.
قرآن پژوهان نيز به دو گروه تقسيم مي شوند:
گروه نخست به صورت تخصّصي كار مي كنند و با انتخاب يك موضوع و صرف وقت بسيار، يك اثر دربارة آن موضوع منتشر مي كنند، مانند واحدي با كتاب اسباب نزول و باقلاني با كتاب اعجاز القرآن.
گروه دوم به صورت عمومي فعاليت مي كنند و تمامي علوم قرآني را بحث مي‌گيرند، مانند زركشي با كتاب البرهان في علوم القرآن و سيوطي با كتاب الاتقان في علوم القرآن.
افزون بر قرآن پژوهان، مفسران نيز در جاي جاي آثار خويش به صورت پراكنده به برخي مباحث قرآني اشاره مي كنند. براي نمونه شهيد اول و دوم که از برجسته‌ترین فقهای شيعه در قرن هشتم و دهم می‌باشند، در شمار اين افراد قرار دارند.
شهيدين به صورت گسترده از آيات قرآن بهره مي برند و در مقام استنباط احكام از آيات وحي، گاه به خصوصيات و ويژگي هاي آيات اشاره مي كنند، چنان كه در برخي موارد از دانش هاي قرآني در مقام صدور حكم سود مي برند.
بنابراين شايسته است در اين نوشتار نگاهي داشته باشيم به نظريات شهيدين و تفاوت نظرگاه ايشان با ديگر قرآن پژوهان و مفسران.

دانش اعجاز قرآن

يكي از دانش هاي مهم قرآني، دانش اعجاز است. بر اساس آيات تحدي، قرآن معجزة پيامبر(ص)است و هيچ كس توان آوردن يك سوره، ده سوره و مانند قرآن را ندارد؛
(وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِين)(بقره/ 24-٢3)
«و اگر دربارة آنچه بر بندة خود نازل كرده ايم شك و ترديد داريد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را ـ ‌غير خدا ‌ـ براي اين كار فرا خوانيد اگر راست مي گوييد. پس اگر چنين نكنيد ـ‌ هرگز نخواهيد كرد‌ ـ از آتشي بترسيد كه هيزم آن، بدن‌هاي مردم و سنگ‌هاست و براي اين كافران آماده شده است.»
(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون) (هود/ 14-13)
«آنها مي گويند: او به دروغ اين را نسبت داده! بگو: اگر راست مي گوييد، شما هم ده سوره ساختگي همانند اين قرآن بياوريد و تمام كساني را كه مي توانيد دعوت كنيد. و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد تنها با علم الهي نازل شده؛ و هيچ معبودي جز او نيست! با اين حال تسليم مي شويد؟»
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا) (اسراء/٨٨)
«بگو: اگر انسان‌ها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يکديگر را كمك كنند.»
(أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِين) (طور/34-33)
«يا مي گويند قرآن را به خدا افترا بسته، ولي آنان ايمان ندارند. اگر راست مي گويند سخني همانند آن بياورند.»

وجوه اعجاز قرآن

قرآن پژوهان و مفسران و كلام نويسان بسياري وجوه اعجاز قرآن را به بحث و بررسي نشسته و وجوهي چند براي اثبات اعجاز قرآن برشمرده اند. براي نمونه باقلاني، خبرهاي غيبي، امّي بودن پيامبر، نظم بي مانند و تأليف عجيب را از وجوه اعجاز قرآن مي‌شمارد. (باقلاني،/59-57) نظام معتزلي اعجاز قرآن را در صرفه بودن قرآن مي شناسد (اشعري،/118؛ شهرستاني،1/58؛ قاضي عبدالجبار، 16/318) و علي بن عيسي رماني وجوه اعجاز قرآن را تا هشت وجه شمارش مي كند. (رماني،/75)
در اين ميان شهيدين كه از برجسته ترين فقيهان شيعه در سدة هشتم و دهم به شمار مي روند، در جاي جاي آثار و كتاب‌های خويش به برخي از وجوه قرآن اشاره مي كنند:
الف) نظم قرآن
يكي از وجوه اعجاز قرآن در نگاه شهيدین، نظم قرآن است. شهيد اول در بحث قرائت نماز و فراموشي يك واژة سورة حمد، حكم به اعادة قرائت سورة حمد مي‌دهد و اين حكم را به نظم قرآن مستند مي سازد. به باور شهيد فراموشي يك واژة سورة حمد سبب فروپاشي نظم قرآن به عنوان يك وجه از وجوه اعجاز قرآن مي شود. بنابراين بايد سوره را اعاده كرد تا اعجاز قرآن از ميان نرود. (شهيد اول، البيان،/232)
هم ايشان در بحث قرائت نماز به زبان غير عربي، حكم به عدم جواز اين نماز مي دهد و مستند خويش را ناسازگاري اين شكل از نماز با نظم قرآن مي خواند و نظم قرآن را از وجوه اعجاز قرآن مي شناسد. (شهید اول، ذکری،3/302، 304، 309)
شهيد ثاني نيز نظم قرآن را از وجوه اعجاز قرآن مي شناسد و بر اين اساس نمازي را كه در آن قرآن به قصد افهام ديگري خوانده شده، صحيح مي خواند. به باور شهيد اين حكم از آن جهت است كه اعجاز قرآن در نظم و اسلوب آن است و قصد نمازگزار در‌ آن هيچ تأثيري ندارد. (شهيد ثاني، روض الجنان،/332)
شهيد ثاني در بحث بهره گيري از قرائت قاريان قرآن در نماز نيز حكم به عدم جواز قرائتي مي دهد كه از جهت ترتيب آيات، كلمات و جملات با قرائت متواتر ناسازگار است و مستند اين حكم را از ميان رفتن نظم قرآن به عنوان يك وجه از وجوه اعجاز قرآن معرفي مي كند. (همان،/264)

ب) فصاحت و بلاغت قرآن

يكي ديگر از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت قرآن است. به باور شهيد اول، الفاظ قرآن مانند نظم قرآن از وجوه اعجاز قرآن شناخته مي شود. بر اين اساس شهيد اول قرائت نماز به زبان فارسي را برنمي تابد و اين شكل از نماز را با اعجاز قرآن ناسازگار مي بيند. (شهید اول، الدروس، 1/172-171)
در اين عبارت، شهيد تنها از ناسازگاري اين شكل از نماز با اعجاز قرآن سخن مي گويد و روشن نمي سازد كه كدام يك از وجوه اعجاز قرآن با اين شكل از نماز ناسازگار است، اما در كتاب «ذكري» دو دليل براي عدم جواز قرائت نماز به زبان فارسي عرضه مي‌دارد كه دليل دوم، مراد شهيد از اعجاز را روشن مي كند.
دليل نخست آنكه قرآن به زبان عربي فرود آمده است.
دليل دوم ناسازگاري اين نوع از قرائت با لفظ و نظم قرآن به عنوان يك وجه از وجوه اعجاز قرآن. (شهید اول، ذکری، 3/302)
اين دليل به قرينة دليل نخست نشان از آن دارد كه مراد شهيد از اعجاز قرآن در كتاب «دروس»، لفظ قرآن است و منظور وی از لفظ قرآن، عربي بودن آن نيست؛ چه اينكه عربي بودن دليل نخست شهيد است و در اين دليل هيچ اشاره اي به معجزه بودن قرآن نشده است. بنابراين مراد شهيد از «لفظ» همان فصاحت و بلاغت قرآن است كه شمار بسياري از قرآن پژوهان آن را به عنوان اصلي‌ترين وجه اعجاز قرآن مي شناسند.

ج) اسلوب قرآن

يكي ديگر از وجوه اعجاز قرآن، اسلوب قرآن است. شهيد ثاني اين وجه را به عنوان دليل جواز قرائت قرآن در نماز با قصد افهام ديگري مي آورد. (شهيد ثاني، روض الجنان،/332) بر اين اساس، شكل و محتواي قرآن متفاوت با ديگر آثار بشري است. شكل قرآن نه در قالب شعر مي گنجد و نه در قالب نثر، اما با اين همه، محاسن شعر و نثر در آيات وحي مشهود است. چنان كه محتواي قرآن نيز معارف بسيار بلندي را در خود جاي داده است و يك موضوع در قالب هاي گوناگون به مخاطب عرضه مي شود.

دانش تفسير

شهيدين دانش تفسير را بسيار پراهميت و مهم مي شناختند. شهيد ثاني براي آشنايي بيشتر با شيوة اهل سنّت در تفسير آيات قرآن به مصر سفر مي كند و در درس تفسير ابوالحسن البكري و ناصرالدين ملقاني مالكي، مدرس «تفسير بيضاوي» حضور مي يابد و با شيوة بكري، ملقاني و بيضاوي در تفسير آيات وحي آشنا مي‌شود. (شهيد ثاني، شرح لمعه، 1/178)
به باور شهيد ثاني، فهم آيات وحي به ميزان دانش هاي مفسر و صفاي قلب او بسته است. هر اندازه دانش مفسر و صفاي قلب او بيشتر باشد، فهم او از آيات وحي بهتر و عميق‌تر خواهد بود. (شهيد ثاني، رسائل، /129)
شهيدين در تفسير فقهي خويش از آيات قرآن، از روش هايي سود مي برند كه برخي ريشه در آيات وحي دارد و شماري ديگر آبشخور روايي دارند.

تفسير قرآن به قرآن

فهم متن به متن از روش هاي مهم دريافت مراد و مقصود پديد آورندة متن است. دلايل اعتبار و حجيت اين روش در قرآن و روايات در خور دست يابي است. در قرآن، آية شريفة (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَاب) (آل عمران/7) بر تفسير بخشي از آيات قرآن كه متشابهات ناميده مي شوند، به كمك گروهي از آيات كه محكمات خوانده مي شوند، دلالت دارد و در روايات، روايت «فان القرآن يفسر بعضه بعضا» (فيض كاشاني،1/75) از تفسير مطلق به مبين، عام به خاص و ... حكايت دارد.
در آثار شهيدين اين روش تفسيري بيش از هر روش ديگري مورد استفاده قرار گرفته است. در اين آثار از سياق، اسباب نزول، مبين، مقيد براي تفسير آيات قرآن سود گرفته شده است:

الف) تفسير آيه به كمك سياق

سياق، از منابع و مصادر مهم تفسير بهينة آيات قرآن در آثار شهيدين شناخته مي-شود. براي نمونه شهيد اول در تفسير آية شريفة (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن) (مائده/6) و بيان حكم مقدار مسح از سياق پيشيني سود مي برد. ايشان مي نويسد:
«از آن جهت كه در سياق (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُم)مسح بخشي از سر مراد است، بنابراين در مورد بحث نيز مسح مقداري از پا كفايت مي كند و مسح تمام پا واجب نيست.» (شهيد اول، ذکری، 2/151)
در نظرگاه وی، حجيت سياق مشروط به نبود دليل ناسازگار است. بر اين اساس استناد برخي از اهل سنت به سياق آية شريفة (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (احزاب/٣٣) و اختصاص آيه به همسران پيامبر درست نيست، چه اينكه:
1. ضمير «كُم» نشان از پايان يافتن بحث همسران پيامبر دارد.
2. رواياتي كه در متون روايي اهل سنت آمده و بيانگر سبب نزول آيه است، با استناد اين گروه به سياق ناسازگار است.
3. خروج از يك حكم و ورود به حكمي ديگر در آيات قرآن فراوان است. (همان،1/56)

ب) تفسير آيه به كمك سبب نزول

شهيدين، در جاي جاي آثار خويش از اسباب نزول قرآن سود مي برند و سبب نزول آيات را در فهم و تفسير آيات بسيار تأثير گذار مي بينند. براي نمونه شهيد اول، وجوب تمسك به مذهب اماميه را به آية(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِين) (آل عمران/٦١) مستند مي كند و در تفسير و تبيين مستند خويش از سبب نزول سود مي برد. (همان)
هم ايشان در تفسير آية شريفة (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (احزاب/٣٣) نيز از اسباب نزولي كه در متون روايي اهل سنّت آمده است بهره مي گيرد. (همان،/56-54)

ج) تفسير مجمل به مبين

به باور شهيد اول، آية شريفة (وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء) (بقره/228) از جهت مقدار عده و تعيين معتده مجمل است (همان، /47) و آيات ديگري از قرآن مبين اين اجمال هستند:
(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا) (بقره/٢٣٤)
«و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند (و عده نگه دارند).»
(وَاللائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُولاتُ الأحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُن) (طلاق/٤)
«و از زننانتان، آنان كه از عادت ماهانه مأيوسند، اگر در وضع آنها (از نظر بارداري) شك كنيد، عده آنان سه ماه است، و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديده اند؛ و عده زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند.»

د) تفسير مطلق به مقيد

شهيد اول آية شريفة (وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَة) (مجادله/3) را مجمل مي شناسد و در تفسير آن از آية (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَة)(نساء/92) بهره مي گيرد. (همان، /46-45) بر اين اساس شهيد در بحث از شرايط اعتبار عتق، اسلام را شرط نخست مي‌خواند. او در مورد قتل، حكم به عتق رقبة مؤمنه مي دهد و آن را اجماعي مي‌خواند و در مورد غير قتل، عتق رقبة مؤمنه را اقوي مي خواند. (شهيد اول، الدروس، 2/181)

تفسير قرآن به روايت

شهيدين، سنت را دومين منبع يا مصدر احكام مي شناسند و سنّت معصوم(ع)را در حكم سنّت پيامبر(ص)معرفي مي كنند. (شهيد اول، ذکری، 1/47)
بر اين اساس در جاي جاي آثار شهيدين سنّت پيامبر(ص)و معصومين:در تفسير آيات وحي به كار رفته است.
نمونة نخست: شهيدين در كتاب شهادات از روايت امام صادق(ع)در تفسير آية شريفة (وَلا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا)(بقره/٢٨٢) سود مي برند و حكم به وجوب كفايي تحمل شهادت در صورت فراخوان شهود مي دهند. (شهيد اول، الدروس،2/174؛ شهيد ثاني، شرح لمعه،3/137)
نمونة دوم: فهم امام صادق(ع)از آيه(يَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا)(اسراء/١٠٧) در بحث سجده نماز مورد استفاده شهيد اول قرار گرفته است. (شهيد اول، ذکری،3/390)
نمونة سوم: شهيد اول از رواياتي كه دلالت بر سهم الارث خنثي دارد، در تفسير آية (لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُور)(شوري/٤٩) سود مي برد و مخالفت ابن ادريس با نظرية مشهور و استناد به آية ياد شده را برنمي تابد، چه اينكه آية شريفه، حكم اكثريت افراد را بيان مي كند، نه آنكه دلالت بر حصر افراد به مؤنث و مذكر داشته باشد. (شهيد اول، الدروس،2/379)
نمونة چهارم: شهيد اول براي روشن ساختن مصداق(وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى) در آية شريفه(حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِين)(بقره/ ٢٣٨) از روايت امام باقر(ع)سود مي برد و نماز ظهر را همان «صلاة وسطي» مي خواند. (شهيد اول، ذکری،2/288)

تفسير قرآن به عقل

شهيدين عقل را يكي از ادله احكام مي شناسند (شهيد اول، ذکری،1/52؛ شهيد ثاني، شرح لمعه،3/62) و در جاي جاي آثار خويش از عقل به عنوان دليل حكم بهره مي گيرند. براي نمونه وجوب امر به معروف و نهي از منكر را مستند به دليل عقل مي كنند (شهيد اول، الدروس،2/47) و عقل را به عنوان يكي از ادله حرمت غصب مي شناسند. (شهيد ثاني، شرح لمعه،8/18)
هم ايشان از دليل عقل در تفسير آيات بهره مي گيرند. براي نمونه در تفسير آية شريفة (فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَق)(شعرا/٦٣) از عقل بهره مي گيرند و «ضرب» را به عنوان لحن الخطاب در تقدير مي گيرند؛ «فضرب فانفلق». (شهيد اول، ذکری،1/53).

دانش نسخ

يكي ديگر از دانش هاي قرآني، دانش نسخ است. اهميت اين دانش، بسياري از قرآن پژوهان، مفسران و فقيهان را به بحث دربارة موضوعات زير مجموعة اين دانش وا داشته است. تا آنجا كه برخي اثري مستقل در اين موضوع عرضه داشته، شماري ديگر در ذيل آيه نسخ و آيات ناسخ و منسوخ به بررسي مقولة نسخ پرداخته و شرايط آن را ياد آور مي شوند و گروهي چون فقيهان در فهم و استنباط احكام ناگزير از طرح نسخ و مباحث زير مجموعة آن مي شوند.
در اين ميان شهيدين در شمار فقهايي قرار دارند كه در مستند سازي نظريات فقهي خويش يا در مقام نقد مستندات قرآني مخالفان به برخي از مباحث نسخ اشاره دارند.
از جمله موارد نسخ در آثار شهيدين عبارت از نسخ در اديان می‌باشد. يكي از مباحث زير مجموعه نسخ، رخداد نسخ در اديان الهي است. در اين بحث اکثریت مسلمانان از رابطة نسخ ميان كتاب‌هاي آسماني مي گويند و اين رابطه را شرط صحت نبوت پيامبر اسلام(ص)مي خوانند. در برابر ايشان، گروهي اندك نسخ ديگر كتاب‌هاي آسماني را باور ندارند و صحت نبوّت پيامبر اسلام(ص)را منوط به نسخ ديگر كتاب‌هاي آسماني نمي بينند. به باور ايشان موسي‌ و عيسي(ع)مردم را به پيروي از شريعت خويش تا زمان ظهور پيامبر اسلام(ص)فرا خواندند. بنابراين با آمدن دين جديد و نزول قرآن تكليف مردم به پيروي از كتاب‌هاي آسماني از درجة اعتبار خواهد افتاد و در اين صورت، رابطة نسخ ميان كتاب‌هاي آسماني برقرار نخواهد شد. (فخر رازي،3/227)
در اين ميان شهيد اول همچون ديگران، از رابطة نسخ ميان كتاب‌هاي آسماني سخن مي گويد و ديگر كتاب‌هاي آسماني را منسوخ مي خواند. او در جاي جاي آثار و تأليفات خويش عبارت «الكتب السماوية المنسوخة» را به كار مي برد و در مورد احكام اين كتاب‌ها به بحث و بررسي مي پردازد. براي نمونه در بحث احكام جنابت، حكم به جواز مس كتاب‌هاي منسوخ مي دهد؛ «و يجوز مسّ الكتب المنسوخة» (الدروس،1/96 و3/163؛ ذکری،1/266) و در بحث از مكاسب حرام، نسخه برداري، تعليم و تعلم كتاب‌هاي منسوخ را در شمار مكاسب حرام مي آورد. (الدروس،3/163)
بنابراين شهيد اول نيز ديگر كتاب‌هاي آسماني را منسوخ مي شناسد و با اين فرض به بحث در مورد احكام آنها مي پردازد.

اهميت و جايگاه بحث نسخ

بحث نسخ يكي از مباحث مهم و بسيار تأثير گذار در استنباط و فهم احكام قرآن است. بر اين اساس حضرت علي(ع)آن واعظي كه ناسخ و منسوخ قرآن را نمي-شناخت، از موعظه مردم باز داشت و خواهان خروج او از مسجد شد و به او فرمود: «هلكت و اهلكت» (قرطبي،2/62؛ سيوطي،1/106) و امام صادق(ع)از ميزان آشنايي ابوحنيفه با دانش نسخ پرسيد. (حر عاملي، 27/48-47)
دانش نسخ در آثار و تأليفات شهيد اول نيز اهميت بسيار يافته است، تا آنجا كه شهيد در جاي جاي آثار خويش از نسخ آيات سخن مي گويد و بحث نسخ را يكي از مباحث مهم قرآني مي خواند (الدروس،2/66) و آن را يكي از دانش هاي مهم و مورد نياز فقيه در استنباط و فهم آيات معرفي مي كند. (ذکری،1/43)
شهيد ثاني نيز از اهميت شناخت ناسخ و منسوخ قرآن مي گويد و فهم آيات وحي را بدون شناخت ناسخ و منسوخ ناممكن مي‌خواند. (شهيد ثاني، شرح لمعه،3/64)

انواع نسخ

1. نسخ در سنّت

تمامي اصول نويسان و فقيهان، نسخ سنّت به سنّت را جايز مي دانند. (سرخسي، اصول سرخسي،2/67) بر اين اساس شهيد اول نيز حكم به جواز نسخ سنّت به سنّت مي دهد؛ «اذ النسخ جائز في السنة» (ذکری،1/425) و در مستند سازي نظرية خويش از روايت «ان الحديث ينسخ كما ينسخ القرآن» بهره مي گيرد.
او در جاي جاي آثار خويش از نسخ سنّت به سنت مثال مي زند. براي نمونه در بحث مبطلات نماز (خویی،/66)، قرار دادن دست‌ها بين دو زانو در حالت ركوع (همان،/87) و... را، از نسخ روايت به روايت مي گويد. (ذکری،1/163،190؛3/105)

2. نسخ در آيات

دو نظريه در مورد رخداد نسخ در آيات قرآن وجود دارد:
نظرية نخست رخداد نسخ در آيات قرآن را به هيچ روي برنمي تابد و از مستندات قرآني و روايي مخالفان پاسخ مي دهد و افزون بر اين، ميان آياتي كه طرفداران نسخ به عنوان ناسخ و منسوخ مي شناسند، رابطة نسخ را برقرار نمي بيند.
گروه كمي از قرآن پژوهان و مفسران به اين نظريه اعتقاد دارند. (ابن الجوزي،/17) براي نمونه ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني يكي از بنيانگذاران اين نظريه مي گويد: «نسخ ميان آيات قرآن رخ نداده است.» (فخر رازي،3/229) ابن جنيد، عبدالمتعال جبري مصري و ... نيز از ديگر طرفداران اين نظريه شناخته مي‌شوند.
نظرية دوم رخداد نسخ ميان آيات قرآن را پذيراست و بر اين اساس شماري از آيات را ناسخ و تعدادي را به عنوان منسوخ معرفي مي كنند.
از ميان دو نظرية ياد شده، تمامي مفسران و فقيهان شيعه نظرية دوم را پذيرفته و در جاي جاي آثار خويش از آياتي به عنوان ناسخ و از آياتي ديگر به عنوان منسوخ نام مي برند.
شهيد اول يكي از برجسته ترين فقيهان شيعه، رخداد نسخ در آيات قرآن را باور دارد. او برخي آيات را منسوخ مي خواند و شماري را ناسخ. براي نمونه در نگاه شهيد، ميان دو آيه زير رابطة نسخ برقرار است؛ آية نخست ناسخ و آية دوم منسوخ شناخته مي‌شود:
آية نخست:(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير) (بقره/234)
«و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامي كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند، دربارة خودشان به طور شايسته انجام دهند و خدا به آنچه عمل مي كنيد آگاه است.»
آية دوم:(وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لأزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيم) (بقره/240)
«و كساني از شما كه در آستانه مرگ قرار مي گيرند و همسراني از خود به جا مي گذارند، بايد براي همسران خود وصيت كنند تا يك سال آنها را بهره مند سازند، به شرط اينكه بيرون نروند و اگر بيرون روند، گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه دربارة خود به طور شايسته انجام مي دهند. و خداوند دانا و حكيم است.»
شهيد ثاني نيز رخداد نسخ در آيات قرآن را باور دارد و در مواردي از ناسخ و منسوخ قرآن بحث مي كند. براي نمونه ميان دو آيه زير رابطة نسخ برقرار است:
(لا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا) (احزاب/52)
«بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست و نمي تواني همسرانت را به همسران ديگري مبدل كني، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد! و خداوند ناظر و مراقب همه چيز است.»
(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالاتِكَ اللاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا) (احزاب/50)
«اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده اي و دختران عموي تو و دختران عمه ها و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند و هر گاه زن با ايماني خود را به پيامبر بخشيد، چنان‌چه پيامبر بخواهد، مي تواند او را به همسري برگزيند؛ اما چنين ازدواجي تنها براي تو مجاز است نه ديگر مؤمنان؛ ما مي دانيم براي آنان در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرر داشته ايم؛ اين به خاطر آن است كه مشكلي بر تو نباشد و خداوند آمرزنده و مهربان است!»
در نگاه شهيد ثاني آيه نخست منسوخ است و آية دوم ناسخ. آية اول از حرمت كنيزان به عقد، بدل كردن همسران و افزودن بر تعداد همسران مي گويد و آية دوم اين احكام را نسخ مي كند. (شهيد ثاني، مسالك الافهام،7/73)
به باور شهيد ثاني نسخ در سوره هاي مفصّل قرآن رخ نداده است و وجه نام گذاري اين گروه از سوره ها، نبود نسخ در آنهاست. (شهيد ثاني، شرح لمعه،1/605)

3. نسخ ميان آيات و روايات

الف) نسخ قرآن به سنّت

نظريات گوناگوني در نسخ قرآن به سنّت وجود دارد:
نظرية اول: برخي چون شافعي و بيشتر شافعيان و اهل ظاهر، نسخ كتاب به سنّت متواتر را روا نمي دانند (خويي،/206) و براي اثبات درستي نظرية خويش به آية(مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير)(بقره/106) استناد مي كنند. افزون بر اين، نسخ كتاب به سنّت با آياتي كه پيامبر(ص)را به پيروي از قرآن فرا مي خواند و آن حضرت را مبيّن قرآن مي خواند ناسازگار است.
نظرية دوم: گروهي چون مالك و ابوحنيفه، نسخ قرآن به سنّت متواتر را جايز مي دانند. اين گروه خود به دو دسته تقسيم مي‌شوند: دستة نخست هم جواز اين نسخ را باور دارد و هم به رخداد آن در شريعت اسلام اعتراف دارند و براي اين گونه از نسخ، به نسخ آية وصيت به سخن پيامبر(ص)«الا لا وصية لوارث»، نسخ آية جلد به خبر رجم (فخر رازي،‌2/332) و نسخ آية وضو به مسح بر خفين (سرخسي، اصول السرخسي، 2/67) مثال مي زنند و دستة دوم تنها حكم به جواز نسخ كتاب به سنت مي دهند و وقوع آن را در شريعت اسلام برنمي تابند.
نظرية سوم: شماري نسخ قرآن به سنّت را در صورتي روا مي دانند كه سنّت برگرفته از وحي باشد، نه اجتهاد. (زركشي،2/30؛ سيوطي،2/55)
شيخ طوسي و مرحوم طبرسي از تفسير نويسان برجستة شيعه (طوسي، التبيان، 1/398؛ طبرسي،1/342) و قرطبي (قرطبي،2/263) و سرخسي (سرخسي، المبسوط، 27/143) از مفسران و فقيهان نامدار اهل سنّت، نسخ قرآن به سنّت را باور دارند و دليل اين انتخاب را وحياني بودن سنّت مي دانند. شيخ طوسي در مستند سازي نظرية خويش مي نويسد:
«احكام قرآن دائر مدار مصالح هستند، بنابراين چنان كه ممكن است يك آيه قرآن به جهت مصلحتي به آيه ديگري منسوخ گردد، بنابراين ممكن است يك آيه قرآن به جهت مصلحتي به سنت نسخ گردد.» (طوسي، التبيان، 1/398)
در نظرگاه شهيد اول نيز چنان كه رخداد نسخ ميان آيات قرآن پذيرفته است، نسخ قرآن به سنّت نيز رواست. شاهد اين نظريه آنكه شهيد در مقام نقد نظريه اي كه آية شريفة(وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَك)(نساء/102) را به سنّت پيامبر(ص)در وجوب تأخير نماز به هنگام ترس منسوخ مي داند، سخن از ناروا بودن اين گونه نسخ نمي گويد، بلكه از نبود شرط نسخ، حكم به عدم جواز اين نسخ می‌دهد. به باور شهيد آية شريفه از جهت زماني پس از سنّت پيامبر(ص)فرود آمده است، بنابراین شرط نسخ كه تقدّم زماني دليل منسوخ بر دليل ناسخ است، در اينجا وجود ندارد. (شهيد اول، ذكري، 4/342)
شهيد ثاني نيز اصل امكان اين گونه نسخ را مي پذيرد و به همين جهت در نقد نظرية نسخ عقد موقّت، از ناممكن بودن اين شكل از نسخ سخن نمي گويد. او در نقد نظرية اهل سنّت مبني بر نسخ آية شريفة(فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة)(نساء/24) به روايات مي گويد:
«اين ادعاي نسخ از جهاتي چند در خور پذيرش نيست:
1. رواياتي كه اهل سنت براي نسخ مي آورند با يکديگر ناسازگارند.
2. بر اساس مستندات روايي اهل سنت، نسخ بايد دو مرتبه صورت پذيرفته باشد كه يك مرتبه آن، نسخ حليت عقد موقت در حجة الوداع، به حرمت عقد موقت در جنگ خيبر است، در صورتي كه هيچ كس چنين نسخي را ادعا ندارد.
3. روايت ربيع بن سبره كه يكي از مستندات روايي نظريه نسخ است، از چند جهت در خور استناد نيست: الف) اين روايت از جهت سند مخدوش است. ب) واژگان روايت با يکديگر ناسازگارند. ج) اين روايت با ديگر رواياتي كه دلالت بر عدم نسخ عقد موقت دارد ناسازگار مي باشد.» (شهيد ثاني، شرح لمعه،5/282ـ281)

ب) نسخ سنّت به قرآن

در نسخ سنّت به قرآن نيز چند نظريه وجود دارد:
1. جواز نسخ سنّت به قرآن
طرفداران اين نظريه به دليل اولويت، حكم به جواز اين نسخ مي دهند. به باور اين گروه اگر نسخ قرآن به سنت روا باشد، بنابراین به اولويت نسخ سنّت به قرآن نيز جايز خواهد بود. برخي از نمونه هاي اين نسخ به قرار ذیل است:
نمونة اول:(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيم) (توبه/28)
«اي كساني كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاكند؛ پس نبايد بعد از امسال نزديك مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر مي ترسيد، خداوند هر گاه بخواهد، شما را به كرمش بي نياز مي سازد؛ خداوند دانا و حكيم است.»
پيامبر فرمود: «من دخل المسجد فهو آمن» (سجستانی،3/162، ح3022)
ميان آية ياد شده و روايت پيامبر رابطة نسخ برقرار است. آيه ناسخ و روايت منسوخ است.
نمونة دوم: در بحث استحباب اذان براي نماز قضا نيز شهيد اول از نسخ سنّت به آيه سخن مي گويد. او مي نويسد:
«جايز است كه يك اذان و اقامه براي نماز اول گفته شود و براي ديگر نمازها تنها اقامه گفته شود، هر چند برخي معتقدند كه گفتن اذان و اقامه براي هر نماز افضل است، چه اينكه پيامبر كه در جنگ خندق چهار نماز ايشان قضا شده بود، به بلال گفتند اذان و اقامه بگويد و او نيز براي هر نماز قضا، اذان و اقامه مي‌گفت.» (شهيد اول، ذكري، 3/230)
نمونة سوم: آية شريفة(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا) (نساء/٣٤)
«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري‌هايي كه خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق‌هايي كه از اموالشان مي كنند. و زنان صالح، زناني هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا برای آنان قرار داده، حفظ مي كنند. و آن دسته از زنان را كه از سركشي و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و در بستر از آنها دوري نماييد و آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروي كردند، راهي براي تعدي بر آنها نجوييد! خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.»
سخن پيامبر: «لا تضربوا اماء الله» (شافعي، /261؛ دارمي، 2/147؛ سجستانی، 1/476)
ميان آية شريفه و سخن پيامبر رابطة نسخ برقرار است و آية قرآن ناسخ سخن پيامبر مي باشد. (النووي، 16/450)
نمونة چهارم: وجوب تأخير نماز به هنگام ترس تا زمان رهايي از آن، با آية شريفة زير نسخ شده است. (شيخ طوسي، عدة الاصول، 2/553)
(فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون) (بقره/239)
«و اگر بترسيد، در حال پياده يا سواره انجام دهيد! اما هنگامي كه امنيت خود را باز يافتيد، خدا را ياد كنيد! همان گونه كه خداوند، چيزهايي را كه نمي‌دانستيد، به شما تعليم داد.»
نمونة پنجم: وجوب استقبال به سمت بيت المقدس به هنگام عبادت با آية(فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ)(بقره/144) نسخ شده است. (جصاص، 2/321)
نمونة ششم: روزة روز عاشورا كه برگرفته از سنّت بود، با آية(شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه) (بقره/185) كه دلالت بر وجوب روزه در ماه رمضان دارد نسخ گرديده است. (آمدي، 3/150)
2. عدم جواز نسخ سنّت به قرآن
شماري چون شافعي، نسخ سنّت به قرآن را برنمي تابند (محقق حلي،/172) و سنّت را بيان قرآن مي دانند.

نظرية شهيدين

شهيد اول در شمار فقيهاني است كه نسخ سنّت به قرآن را باور دارد و براي اين شكل از نسخ، نمونه هايي در آثار خويش عرضه مي دارد كه شماري از آنها، همان نمونه هاي بالاست و برخي ديگر به قرار زیر است:
نمونة نخست: نسخ وجوب تأخير نماز در حال ترس با آية شريفة(وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَك)(نساء/102) را به عنوان نسخ سنّت به قرآن مي آورد. (شهید اول، ذکری،4/342)
نمونة دوم: آية شريفة(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن)(مائده/6) ناسخ مسح بر خفين توسط پيامبر قرار گرفته است. (همان،2/146-145) امام علي(ع)در پاسخ مغيره كه ادعا داشت: «رأيت رسول الله يمسح علي الخفيّن» فرمود: اين مسح پيش از نزول سورة مائده بود يا پس از آن؟ مغيره در پاسخ گفت: نمي‌دانم. امام(ع)فرمود: آية(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ...)ناسخ اين رفتار پيامبر است، چه اينكه سورة مائده دو يا سه ماه پيش از ارتحال پيامبر نازل شده و مسح بر خفين پيش از نزول آيه انجام گرفته است. (طوسی، تهذيب الاحکام، 1/361)
نمونة سوم: آية شريفة(وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَك)(نساء/102) ناسخ سنّت پيامبر در وجوب تأخير اقامة نماز به هنگام ترس است. (ذکری،3/230)
شهيد ثاني نيز نسخ سنّت به آيه را باور دارد و بر اين اساس آية(وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاة)(نساء/102) را ناسخ سنّت سقوط نماز به هنگام ترس معرفي مي-كند. (شهيد ثاني، روض الجنان،/240 و 379)

اقسام نسخ

نسخ در آيات قرآن به تصور عقلي سه قسم دارد: نسخ تلاوت، نسخ حكم، نسخ تلاوت و حكم.
دو نظريه در مورد رخداد اين انواع نسخ در قرآن وجود دارد:
نظرية نخست وقوع انواع نسخ در قرآن را پذيراست و براي اين انواع نمونه‌هايي نيز عرضه مي دارند:

اول: نسخ تلاوت

در نگاه برخي تلاوت شماري از آيات قرآن نسخ شده، اما حكم آيه از درجة اعتبار ساقط نشده است. براي نمونه عبارت «الشيخ و الشيخه اذا زنيا فارجموهما البتة نكالا من الله والله عزيز حكيم» آيه اي از آيات قرآن بوده است كه تلاوت آن نسخ گرديده، اما حكم آن بر جا مانده است. (طوسي، التبيان، 1/393)

دوم: نسخ حكم و تلاوت

گونة ديگر نسخ در آيات، نسخ تلاوت آيه و حكم آن است. (همان) براي اين نوع از نسخ، به نسخ «و عشر رضعات يحرمن» و «لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم» مثال مي زنند. در اين دو نمونه هم تلاوت آيه و هم حكم آن منسوخ گرديده است. (طبرسي،1/338)

سوم: نسخ حكم

نمونه هاي اين گونه نسخ در متون روايي، قرآني و ... بسيار است، تا آنجا كه برخي ده‌ها آيه را به عنوان ناسخ و منسوخ قرآن شمارش مي كنند. براي نمونه از دو آية زير، آية نخست منسوخ و آية دوم ناسخ است.
(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون) (انفال/٦٥)
«اي پيامبر! مؤمنان را به جنگ تشويق كن! هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مي كنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند پيروز مي‌گردند؛ چرا كه آنها گروهي هستند كه نمي فهمند.»
(الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِين) (انفال/٦٦)
«هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفي است؛ بنابراین، هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مي شوند؛ و اگر يك‌هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد؛ و خدا با صابران است!»
نظرية دوم تنها رخداد نسخ حكم را باور دارد و وقوع نسخ تلاوت و نسخ حكم و تلاوت را منكر است و اين دو نوع گونه نسخ را برابر با نظرية تحريف قرآن مي-بيند.
در اين ميان شهيد اول در جاي جاي آثار خويش از حكم آياتي كه تلاوت آنها نسخ گرديده سخن مي گويد. براي نمونه در بحث غسل، حكم به حرمت مس آيات مي دهد و آياتي كه تلاوت آنها منسوخ شده است را از اين حكم استثنا مي كند:
«و مسح خط المصحف و لو نسخ الحكم بخلاف منسوخ التلاوة و ان بقي الحكم.» (شهيد اول، البيان،/15)
«و يجوز مس الكتب المنسوخة و ما نسخ تلاوته.» (شهيد اول، الدروس،1/96)
«و لايمنع (المحدث) من مس الكتب المنسوخة، و لا مما نسخ تلاوته.» (شهيد اول، ذکری،1/265)
شهيد ثاني نيز نسخ تلاوت را باور دارد و بر اين اساس مس منسوخ التلاوه را توسط جنب حرام مي داند، اما مس منسوخ الحكم را روا مي بيند. (شهيد ثاني، روض الجنان،/50)
با اين وجود در آثار شهيد هيچ نمونه اي براي نسخ تلاوت يا نسخ تلاوت و حكم وجود ندارد. بنابراین شايد بتوان شهيد را منكر وجود نسخ تلاوت و نسخ حكم و تلاوت در آيات وحي دانست و حكم ايشان را تنها بيانگر حكم انواع نسخ با قطع نظر از رخداد آن در قرآن دانست.

شرايط نسخ

تفسير نويسان و اصوليان شرايطي چند براي نسخ آورده اند. براي نمونه شرعي بودن دو حكم، تأخر زماني ناسخ از منسوخ، ناسازگار بودن دو حكم، دائمي بودن حكم و ... .
شهيد اول در آثار خويش به صورت صريح و روشن بحث شرايط نسخ را ياد نكرده است، اما به استناد تعريف شهيد اول از ناسخ و جملاتي كه در نقد رخداد نسخ ميان آيه و سنّت دارند، مي توان به برخي از شرايط نسخ در نگاه شهيد دست يافت. براي نمونه در تعريف ناسخ مي نويسد:
«الرافع حكما شرعيا بخطاب شرعي متراخ عنه علي وجه لولاه لكان ثابتا.» (شهيد اول، ذكري، 1/46)
اين تعريف نشان از آن دارد كه شرط نخست نسخ، شرعي بودن دو حكم است؛ به گونه اي كه اگر يك دليل شرعي و ديگری عقلي، يا هر دو عقلي باشد، در اين صورت هيچ يك از دو دليل ناسخ يا منسوخ نخواهد بود. شرط دومي كه مي توان از اين تعريف بيرون كشيد، اين است كه دليلي كه ادعا شده ناسخ است، بايد از جهت زماني پس از حكم منسوخ نازل شده باشد و دليل منسوخ پيش از آية ناسخ فرود آمده باشد. شرط سوم آن است كه زمان پايان يافتن حكم منسوخ به هيچ شكلي در دليل منسوخ ذكر نشده باشد و به تعبير شهيد حكم منسوخ با نبود حكم ناسخ پا برجا و استوار باقي بماند.
نمونة دیگر اینکه شهيد در مقام نقد نظرية رخداد نسخ ميان آية(وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَك) (نساء/102) و سنّت پيامبر در واجب نبودن اقامه نماز به هنگام ترس مي گويد:
«از آن جهت كه آيه پس از سنّت پيامبر فرود آمده است نتيجه مي گيريم كه آيه منسوخ نخواهد بود.» (همان، 4/342)
شهيد ثاني نيز چون شهيد اول به برخي از شرايط نسخ اشاره مي كند. براي نمونه در نقد نظريه اي كه آية(فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه)(بقره/١١٥) را ناسخ آية (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَام)(بقره/١٤٤) معرفي مي كند، به شرط ناسازگاري ميان دو حكم اشاره مي كند و بر اساس همين شرط ميان دو آية ياد شده رابطة نسخ را برقرار نمي بيند. آية نخست را ناظر به نمازهاي مستحبي و آية دوم را ناظر به نمازهاي واجب مي خواند. (شهيد ثاني، روض الجنان،/192)
چنان كه هم ايشان رخداد نسخ ميان دو آية زير را برنمي تابد و آية نخست را منسوخ و آية دوم را ناسخ نمي شناسد، چه اينكه اولاً ميان اين دو آيه ناسازگاري وجود ندارد و ثانياً اصل عدم نسخ اقتضا دارد كه يك آيه ناسخ و ديگري منسوخ نباشد؛ (شهيد ثاني، شرح لمعه، 6/102)
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا) (نساء/19)
«اي كساني كه ايمان آورده ايد! براي شما حلال نيست كه از زنان از روي اكراه ارث ببريد! و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتي از آنچه به آنها داده ايد را تملك كنيد! مگر اينكه آنها عمل زشت آشكاري انجام دهند. و با آنان به طور شايسته رفتار كنيد! و اگر از آنها كراهت داشتيد، چه بسا چيزي خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراواني در آن قرار دهد!»
(الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِين) (نور/2)
«هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد؛ و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و بايد گروهي از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند.»

دانش عام و خاص

يكي ديگر از دانش هاي قرآني، دانش عام و خاص است. بحث عام و خاص در جاي جاي آثار شهيدين ديده مي شود.
شهيد اول بحث عام و خاص را بسيار پر اهميت مي شناسد و دانستن عام و خاص را يكي از شرايط اصلي قضاوت مي‌خواند. (شهيد اول، الدروس، 2/65)
به باور شهيد، عام قرآن حجت است و مي توان در جاي جاي مباحث فقهي به عموم آيات استناد كرد و احكام فقهي را از عام قرآن استخراج كرد. بر اين اساس شهيد اول در بسياري از ابواب فقهي از عموم آيات سود مي برد.
نمونة نخست: در كتاب حج، حج نيابتي فاسق را مجزي مي خواند و خبر او را از اين حج با استناد به آية شريفة(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات/6) در خور اعتماد معرفي مي كند. (همان، 1/320)
نمونة دوم: در بحث وصيت نيز تعيين موصي له را لازم نمي داند و از عموم آية(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين)(بقره/١٨٠) سود مي برد. (همان، 2/308)
نمونة سوم: در بحث مكاسب نيز انتفاع از پوست ميته را روا نمي داند و عموم آية(حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلا مَا ذَكَّيْتُم) (مائده/3) را مستند نظرية خويش معرفي مي كند. (شهيد اول، ذكري، 1/135)
افزون بر موارد فوق، در بحث رهن (الدروس،3/384)، نماز (ذکری،2/397)، طهارت (همان،/252)، وصيت (همان،1/302) و ... نيز از عموم آيات در استنباط احكام سود برده شده است.
به باور شهيد اول، استناد به عموم آيات در صورتي درست است كه دليلي بر تخصيص يا دليلي ناسازگار با عام وجود نداشته باشد (همان،/244) كه در صورت نخست دليل خاص بايد مورد استناد قرار گيرد و در صورت دوم بايد ميان دو دليل جمع گردد. (همان،2/256) چه اينكه جمع ميان دو دليل عام بهتر از نامعتبر خواندن هر دو يا يكي از آن دو است. (همان،/421)
بر اين اساس، نظرية كساني كه قبض را شرط درستي رهن نمي دانند و به عموم آية(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الأنْعَامِ إِلا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيد) (مائده/1) استناد مي كنند درست نيست، چه اينكه آية شريفة(وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم)(بقره/٢٨٣) خاص است و اين خاص، عموم عام را تخصيص مي‌زند و عام را از درجه اعتبار مي اندازد. (الدروس،3/384)

منابع و مآخذ:

1. الآمدي، علي بن محمد؛ الاحكام في اصول الاحكام، دمشق، المكتب الاسلامي، 1406ق.
2. ابن الجوزي، عبدالرحمن؛ نواسخ القرآن، بيروت، دارالكتب العلمیة، بی‌تا.
3. اشعري، علی بن اسماعیل؛ مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ترجمه: محسن مؤيدي، تهران، امير كبير، 1362ش.
4. باقلاني، محمد بن طيب؛ اعجاز القرآن، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1421ق.
5. جصاص، احمد بن علی؛ الفصول في الاصول، تحقيق جاسم النمشي، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420ق.
6. حر عاملي، محمد بن حسن؛ وسائل الشيعة، قم، مؤسسة آل البيت، 1409ق.
7. حلي، جعفر بن حسن؛ معارج الاصول، قم، مؤسسه آل‌البیت، 1403ق.
8. خويي، ابولقاسم؛ البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالزهرا، 1395ق.
9. دارمي، عبدالله بن بهرام؛ سنن دارمي، دمشق، مطبعة الاعتدال، 1349ق.
10. رماني، علي بن عيسي؛ النكت في اعجاز القرآن(ثلاث رسائل في اعجاز القرآن)، مصر، دارالمعارف، بی‌تا.
11. زركشي، محمد بن عبدالله؛ البرهان في علوم القرآن، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1376ق.
12. سجستاني، ابن الاشعث؛ سنن ابي داود، بيروت، دارالفكر، 1410ق.
13. سرخسي، ابوبكر؛ اصول سرخسي، بيروت، دارالكتب العلميه، 1414ق.
14. ـــــــــــــ ؛ المبسوط، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
15. سيوطي، جلال الدين؛ الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416ق.
16. ــــــــــــــــ ؛ الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بيروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
17. شافعي، محمد بن ادریس؛ كتاب المسند، بيروت، دارالكتب العلمیه، بی‌تا.
18. شهرستاني، محمد بن عبدالكريم؛ الملل و النحل، قاهره، بی‌نا، بی‌تا.
19. شهید اول؛ البيان، قم، مجمع الذخائر الاسلاميه، بی‌تا.
20. ـــــــ ؛ الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، تهران، مؤسسه نشر اسلامي، 1412ق.
21. ـــــــ ؛ ذكري الشيعة في احكام الشريعة، قم، مؤسسه آل البيت، 1419ق.
22. شهید ثانی؛ روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان، قم، مؤسسه آل البيت، بی‌تا.
23. ـــــــ ؛ شرح اللمعة، قم، داوري، 1410ق.
24. ـــــــ ؛ مسالك الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1413ق.
25. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1415ق.
26. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن، بی‌جا، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409ق.
27. ـــــــــــــــــــ ؛ تهذيب الحكام، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1364ش.
28. فخر رازي، محمد بن عمر؛ تفسیرالكبير، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
29. فيض كاشاني، مولی محسن؛ التفسير الصافي، صدر، تهران، 1374ش.
30. قاضي، عبدالجبار؛ المغني، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1380ق.
31. قرطبي، محمد بن احمد؛ الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربی، 1405ق.
32. النووي، محي الدين؛ المجموع، بيروت، دارالفكر، بی‌تا.

مقالات مشابه

استنباط احکام فقهی از قصص قرآن از منظر اهل تسنن

نام نشریهفقه و مبانی حقوق اسلامی

نام نویسندهجمال‌الدین علی خواجه پساوه ئی

روش شناسی تفسیر فقهی شیعه

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمجید وزیری

منابع فقه سیاسی؛ قرآن

نام نشریهکاوشی نو در فقه اسلامی

نام نویسندهاحمد مبلغی

استنباط از ظاهر و باطن قرآن

نام نشریهتحقیقات اسلامی

نام نویسندهسیدمحسن میرباقری

منابع فقه در قرآن کریم

نام نشریهفقه و حقوق

نام نویسندهسیف‌الله صرامی